تب فلسفی

ساخت وبلاگ
قصه های قرآنیبر این باورم که هر داستانی که به برخورد آدمی با طبیعت پیرامون منجر شود، قصه ای بیش نیست. انسان ها برای فرار از واقعیت های تلخ روزگار در زندگی فردی و اجتماعی خود به طبیعت و دیگر موجودات پناه می برند. گاهی موجودی خیالی می سازند چون دیو و پری. گاه با حیواناتی چون گاو، اژدها، شیر و خرگوش مأنوس می شوند. گاهی هم درختانی چون گندم و سیب و انجیر را اجیر خود می کنند. و در مواقعی هم به زمین، کوه، صحرا و ستاره توسل می جویند. تمام اینها می شود ابزاری برای ساخت قصه ها و متل ها.هنر قصه پردازان این بوده که با به کار گرفتن موجودات دیگر، رخدادهای زندگی پیامبران، امامان، عارفان و قهرمانان را به یک امر دست نایافتنی تبدیل کنند. می توان گفت: قصه پردازی، تلفیق واقعیت با فراواقعیت است. از آنجا که بشر در گذشته، به عناصر طبیعت دسترسی آسانی نداشته است آنها را به خدمت گرفته تا مرزهای تنگ پیرامونی را بشکند و خود را شریک هستی سازد. قصه گو با استفاده از استعارات و کنایات چنان در دل داستان فرو می رود که گاه خود هم مست باورهای داستان می شود ولی پس از بیان قصه درمی یابد که چگونه حوادث با تخیلات عجین شده و شنونده را مسحور خود کرده است. به قول نیچه میل به فریب خوردن در آدمی سرکوب نشدنی است. هنگامی که قصه گو به نقل افسانه ها می پردازد یا زمانی که بازیگر نمایش شاهانه تر از شاه واقعی پا به صحنه می گذارد، او چنان در جذبه ی سحرآمیز لذت و خوشی غرقه می شود که گویی همه ی اینها حقیقی است.(فلسفه، معرفت و حقیقت ص 175) با نگاه بدبینانه ی نیچه ای باید گفت پیشینیان، ما را با قصه ها مشغول ساختند و زندگی مان را با همان آرزوها و آرمان ها پر کردند. ما هم با سرگرم کردن نسل آینده به صحنه های نمایشی ای چون بتمن، اسپا تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 97 تاريخ : سه شنبه 22 شهريور 1401 ساعت: 17:55

توصیه به اهل قلمقریب سی سال از اولین یادداشتی که در ندای هرمزگان نوشته بودم، می گذرد. خاطرم هست مطلبم در باره ی فصل بهار بود. و اتفاقا بهار نوشتن من هم آغاز شده بود. پیش از آن، با ماهنامه ی اتحاد جوان ارتباط داشتم با بیست سال سن. آن روزها از دیدن نام خود در صفحه ی ماهنامه ذوقی کردم که هنوز در ذهنم خلجان می کند. ذوق دوم را ندای هرمزگان به من هدیه داد. خصوصا که مطلب مرا با گلی آراسته بود. این دو ذوق، قلم مرا با مطبوعات عجین کرد. از آن دوران تاکنون هر چه نوشته ام به ندا تقدیم کرده ام و مدیرش عطایی و سردبیرش بزرگمهر با بزرگی پذیرفته و نشر داده اند.امروز که به پشت سر نگاه می کنم درمی یابم که حاصل این پیوند، کتاب هایی چون سفرنامه هند، زیستن در نوشتن و مغازله با مرگ بوده است. همین یادداشت ها و قلم فرسایی ها سبب شد تا با متن خو بگیرم. و در سال جاری کتاب دیگری به نام «مواجهه با متن» را آماده ی نشر نمایم.تصور می کنم دوست طنزپردازم جناب راشد انصاری هم سرنوشتی چون من را از سر گذرانده است. از این رو همواره به دوستانم توصیه کرده ام اگر می خواهید اهل قلم شوید با مطبوعات ارتباط برقرار کنید. حال که از خالو راشد یادی کردم بگذارید طنزی البته واقعی نقل کنم. در دهه ی هشتاد که ارتباط زیادی با ندای هرمزگان داشتم. در کاغذی نوشته بودم تماس با ندا. همسرم این یادداشت مرا خوانده بود و چند روز با من قهر کرد. تا این که یک روز گفت: این ندا کیست که شما با او تماس می گیرید؟ تازه من متوجه شدم چه می گوید. خنده کنان گفتم: ای بابا منظورم تماس با هفته نامه ی ندای هرمزگان است!!!! + نوشته شده در دوشنبه چهاردهم شهریور ۱۴۰۱ ساعت 18:48 توسط عباس فضلی  |  تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 144 تاريخ : يکشنبه 20 شهريور 1401 ساعت: 0:33